اشعار پرپر مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل
کتابها - کتاب من و شمع


کلماتی که به من خیره شدند

رخت های روی بند

ظرف های منتظر تا شستشو

بوسه بر هم می زنند

*

کفش های جفت شده بیرون در

امتداد یک صدای آشنا

سر به روی شانه هم می زنند

*

میوه های فصل پاییز و بهار

سیب ها و دانه های یک انار

سفره های بی ریا از رنگ و رو

دست خواهش بر تن هم می زنند

*

بوی پاییز و نماز و سادگی

قاب های پر شده از عطر یاس

جا نمازی رنگ چشمان توسبز

خنده بر من می زنند

*

در کنار استکان چای داغ

دفتری خط خط شده از شعر من

بر لب بشقاب خرما و پنیر

هی به هم سر می زنند

*

روی هر بامی خدایی خنده رو

در قفس آوازهای بغض من

مثل گنجشکان آزاد و رها

سوی هم پر می زنند

*

نان ترد و تازه خوش رنگ و رو

آفتاب نیمه جان ماه دی

رقص گلبرگی به روی حوض شب

تکیه بر هم می زنند

*

خش خش برگ درخت خانه ام

تابش نوری که می تابد به گل

گریه های کودک همسایه ام

مثل مهمانی کنون در می زنند

*

سینی و سبزی تازه در سبد

مستی و مجنونی گیسوی بید

بادهای نرم و نازک پشت در

سوی شعر من چرا پر می زنند؟

*

خاطرات مانده در افکار من

عکس های بی نفس در قاب تو

روزهای خالی از دیدار ما

خانه ام را رنگ دیگر می زنند

*

باز می پرسم ز خود دیوانه وار

بعد از اینکه خفته ام در خاک سرد

هیچ کس آیا به یادم یک شبی

خنده بر اشعار پرپر می زند؟

...



 

حاضرین در سایت

ما 11 مهمان آنلاین داریم

آمار بازدید کنندگان

mod_vvisit_counterامروز19
mod_vvisit_counterکل بازدیدها1031463

زنی را...

زنی را می شناسم من شاعر فریبا شش بلوکی

تماس با مدیر سایت

تماس با مدیر فروش کتابها